پدر!می خواستم درباره ات بنویسم ؛گفتم:یداللهی ؛دیدم،علی است . گفتم نان آور شبانه کوچه های دلم هستی ؛دیدم علی است.خلوص تودر عشق ورزیدن را نوشتم وروح تورا ازهر طرف پیمودم ،به علی رسیدم .
آنگاه ،دریافتم که تو،نور جداشده ای از آفتاب علی هستی ،تا از پنجره هر خانه ای ؛هستی را گرما ببخشی ؛واینگونه بود که علی علیهاالسلام ؛نماینده خدا و نبی شدوپدر ،نماینده علی علیها السلام .
علی آموخت هرجا که جای مهر پدر خالی است . می توان پدر بود تا جامعه را از یتیمی و بی مهری ،رهایی بخشید ؛آن وقت است که میتوان خیبر دلها را فتح کرد .
تورا به من هدیه دادند و من امروز ،تمامی خودرابه تو هدیه خواهم کرد ؛اگر بپذیری .